جدول جو
جدول جو

معنی قفل گر - جستجوی لغت در جدول جو

قفل گر
کسی که قفل و کلید می سازد، قفل ساز
تصویری از قفل گر
تصویر قفل گر
فرهنگ فارسی عمید
قفل گر
(قُ گَ)
قفل ساز. آنکه قفل ها بسازد. (آنندراج) :
بر دکان قفل گر خواهم گذشت
قفلی ازبهر دکان خواهم گزید.
خاقانی.
وآن قفل گر که بود کلید سرای علم
کردی چو حلقه بر در فرمانش التزام.
خاقانی.
تا دلم شد بستۀ زنجیر زلف قفل گر
رو در آن در می نهم چون قفل هر شب تا سحر.
سیفی (از آنندراج).
و رجوع به قفل سازشود
لغت نامه دهخدا
قفل گر
چیلانگر چلنگر
تصویری از قفل گر
تصویر قفل گر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قزل گز
تصویر قزل گز
راش، درختی جنگلی با ساقه قطور، برگ های ضخیم و گل های خوشه ای که چوب آن در صنعت کاربرد دارد، الاش، چلر، الش، قزل آغاج، چهلر، مرس، آلش، آلاش، قزل آغاجغ، راج، آلوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کفش گر
تصویر کفش گر
کفش دوز، کسی که کفش می دوزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیل گر
تصویر نیل گر
رنگرزی که چیزی را با نیل رنگ می کند
فرهنگ فارسی عمید
(دَ گَ)
دفّاف. (از دهار)
لغت نامه دهخدا
(تُ گَ)
دهی از دهستان همایجان است که در بخش اردکان شهرستان شیراز واقع است و 262 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
نیل کار. کسی که با نیل رنگ می کند. (ناظم الاطباء). صباغ. رنگرز. (یادداشت مؤلف) :
نیلگر یاری وز غم بر من
نیلگون کرده ای جهان یکسر.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
(لَ گَ)
کنایه از ایجادکننده لعل. (آنندراج). سازندۀ لعل:
سنبل او سنبلۀ روزتاب
گوهر او لعل گر آفتاب.
نظامی.
لعل فشان ساقی زرین کمر
گشته چو خورشید فلک لعل گر.
میرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سُ گَ)
مرکّب از: سفت ’سفتن’ + گر، پسوند شغل و مبالغه، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، شخصی را گویند که مروارید و مرجان و امثال سوراخ میکند. (برهان) (انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(پَ نَ / نِ)
گنج دار. خزانه دار:
به قارونی قفل داران گنج
طمع دارم اندازۀ دسترنج.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گَ)
مرکّب از: بیل + گر، سحاء. آنکه خاک و گل را از زمین رندد و باغبان که از بیل خیابان و غیره را آرایش دهد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گِ گَ)
طیان. (مهذب الاسماء). بنا. راز. گلگیر. گلکار:
همان گل گران را ز نو بار داد
همان خانه ها کرد و خوشه نهاد.
شمسی (یوسف و زلیخا).
چو بر گل گران بدره ها بخش کرد
همه رنگ رخسارشان رخش کرد.
شمسی (یوسف و زلیخا).
مرد سقا و گل گر و حمال
هر سه وان را دلیل دان بر مال.
سنایی.
کز خاک گور خانه ما خشتها کنند
وآن خاک و خشت دستکش گل گران شود.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(گَ)
مصفاکننده. (ایوب 22:30 مزامیر 66:10 امثال سلیمان 17:3 اشعیا 1048) : فلزات گرانبها را قال گر مصفا کرده چرک آنها را جدا ساخته یعنی فلز مذکور را به توسط حرارت گداخته سرب یا ملح قلی بر آن افزوده اشیاء مذکوره با مواد دیگر متحدگشته خود فلز خالص و پاک میشود. اسباب این کار دم وکوره است. قال گر نقره با کمال مواظبت بکار خود مشغول میشود و نهایت مواظبت و مراقبت را در آن بکار میبرد وقتی این فلز بچرخ افتاده قال گر صورت خود را در آن مشاهده نماید آن وقت میداند که عمل کامل و تمام است. (کتاب ملاکی 3:3 کتاب اشعیا 1:25، ارمیا 6:29، کتاب زکریا 13:9). و مسیح نیز قوم خود را بهمین طور از آلایش و خباثت گناه پاک و مقدس میسازد. (رسالۀ رومیان 8:29، رسالۀ عبرانیان 12:20) (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لعل گر
تصویر لعل گر
لالگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قول گز
تصویر قول گز
(درآستارا) گول گز ک راش (گویش گیلکی) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفا گیر
تصویر قفا گیر
دادخواه مظلوم: ز سوز سینه پیران بترسید بمحشر از قفا گیران بترسید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفل دار
تصویر قفل دار
گنج دار، خزانه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفل فرج
تصویر قفل فرج
چوزبند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قزل گز
تصویر قزل گز
ترکی چلر چلهر آلاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفت گر
تصویر سفت گر
کسی که مروارید و مرجان و مانند آن را سوراخ کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل گر
تصویر گل گر
گلکار: مرد سقا و گلگر حمال هر سه آن را دلیل دان بر مال. (حدیقه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفت گر
تصویر سفت گر
((سُ. گَ))
کسی که مروارید و مرجان و مانند آن ها را سوراخ کند
فرهنگ فارسی معین
رفوکننده
فرهنگ گویش مازندرانی
سفیدگر، مسگر
فرهنگ گویش مازندرانی